نقد فیلم جنگ داخلی (Civil War) | ادای احترام به عکاسان جنگ

اشتراک گذاری

جنگ داخلی (Civil War) اثری دیستوپیایی است که در سوگ عکاسان جنگ ساخته شده است. با نقد این فیلم همراه گیم طور باشید.

فیلم‌های آخرالزمانی یا دیستوپیایی آینه‌‌ی تمام‌قد بدبینی بشر نسبت به آینده‌ی جهان است. البته طبیعی است که بشر بعد از دیدن دو جنگ بزرگ و خانمانسوز، تجربه‌ی قرون وسطا، مبتلا شدن به بیماری‌های واگیرداری مثل آنفولانزای اسپانیایی، طاعون و کرونا به همه چیز بدبین باشد. حال این بدبینی دستمایه‌ای برای سرمایه‌گذاران و تهیه‌کنندگان سینما شده است و آن‌ها از ترسی که در دل بشر وجود دارد، برای خود روایت‌ها می‌سازند و پول‌سازی می‌کنند. این‌گونه‌ی سینمایی شاید یکی از نزدیکترین ژانرهای سینمایی به سیاستگذاران دولت‌ها و احزاب سیاسی باشد، چراکه بواسطه‌ی قصه‌های آخرالزمانی می‌توانند در ناخودآگاه ملت‌ها نفوذ کنند و مسیر مشخصی برای نوع تفکرشان ترسیم کنند.

فیلم‌های آخرالزمانی همانند دیگر ژانرهای سینمایی در قالب خاصی روایت می‌شوند و ویژگی‌ها و خصوصیت‌های منحصربه‌فرد خودشان را دارند. آثار دیستوپیایی انواع مختلفی دارد و هرکدام مسئله‌ی خاصی را به‌تصویر می‌کشند. از شیوع بیماری‌های کشنده و واگیردار گرفته تا حمله‌ی فضایی‌ها و از بین رفتن حیات در زمین. با اینحال وقوع تاریخ‌های آلترناتیو، حکومت‌های فاشیستی، طبقه‌بندی کردن مردم و جوامع، انواع هرج‌ومرج‌ها، حملات سایبرپانکی، حمله‌ی زامبی‌ها و خون آشام‌ها به پایان رسیدن منابع زیست محیطی، تمام شدن آب‌ و غذا و شیوع انواع ویروس‌ها و بیماری‌ها ویژگی‌های مهم فیلم‌های دیستوپیایی هستند. فیلم جنگ داخلی نیز در دسته‌ی آثار آخرالزمانی قرار می‌گیرد و رویه‌ی واقع‌گرایانه‌ای را به‌تصویر می‌کشد.

در ادامه داستان فیلم لو می‌رود

همان‌طور که در بالا نیز اشاره شد جنگ داخلی فیلمی در زیرگونه‌ی آخرالزمانی است که در ژانر کار می‌کند. اثری که ایده‌اش را طبق خصوصیات یک فیلم دیستوپیایی انتخاب می‌کند و شبیه این‌گونه‌ی سینمایی پبش می‌رود. داستان از این قرار است که لی تصمیم دارد به‌همراه دوست خبرنگارش جوئل خود را به رئیس جمهور آمریکا برساند و با او مصاحبه کند. در این بین نیز دو نفر دیگر با آن‌ها همراه می‌شوند و این گروه چهار نفره برای رسیدن به کاخ ریاست جمهوری باید مسیر زیادی را طی کنند، چراکه کشور درگیر یک جنگ داخلی بسیار بزرگ است و اکثر ایالت‌ها برای خبرنگاران و عکاسان ناامن شده‌اند.

جنگ داخلی فیلمی در زیرگونه‌ی آخرالزمانی است که در ژانر کار می‌کند. اثری که ایده‌اش را طبق خصوصیات یک فیلم دیستوپیایی انتخاب می‌کند

در ابتدا نقد فیلم را براساس قواعد زیرژانری آخرالزمانی پیش می‌بریم. همان‌طور که در ابتدای این مطلب نیز گفته شد جنگ و هرج‌ومرج‌های گسترده یکی از خصوصیات فیلم‌های دیستوپیایی است. در این فیلم نیز نیروهای جدایی‌طلب علیه حکومت مرکزی قیام کرده‌اند و دولت آمریکا هم قدرت رویارویی با آن‌ها را ندارد. نبرد سختی میان ارتش رئیس جمهور و ارتش باختری برقرار است و هرج‌ومرجی بزرگ همه جا را فراگرفته است. ماشین‌ها بدون صاحب در بزرگراه‌ها رها شده‌اند و مسافران برای رفتن به ایالت‌های مدنظرشان باید شهرهای زیادی را دور بزنند، چراکه هیچ گروهی نمی‌تواند امنیت را برای شهروندان برقرار کند.

بیشتر بخوانید  نقد فیلم برج بی سایه (The Shadowless Tower) | سایه‌های گذشته

شهروندان در هر گوشه‌ای دست به جنایت می‌زنند و آدم‌ها را به دار می‌کشند. قانونی در اینجا وجود ندارد و خبری از پلیس و بازدارنگی نیست. در چنین جهان دیستوپیایی باید شانس بیاوری و نزدیک مهلکه‌ی خطر نشوی. جهان آخرالزمانی، جائی است که مردم تمدن را فراموش کرده‌اند و قوانین بدوی را جاری می‌کنند. فیلم‌های دیستوپیایی خصوصیت دیگری نیاز دارند و آن کمبود آب و منابع طبیعی است. جائی که آخرالزمان بوقوع پیوسته است آبی وجود ندارد و سوخت نیز به این راحتی‌ها در اختیار کسی قرار نمی‌گیرد. در جنگ داخلی نیز اوضاع بهمین صورت است آب گیر نمی‌آید و اپراتورهای پمپ‌بنزین با اسلحه مراجعان را تهیدید می‌کنند.

لی در حال عکس گرفتن در فیلم جنگ داخلی

جنگ داخلی فارغ از عملکرد خود به‌عنوان یک فیلم آخرالزمانی در قالب زیرژانر جاده‌ای نیز از خود ایده‌هایی دارد. شخصیت‌های این سفر همانند کارکترهای فیلم‌های جاده‌ای، سرگشته و خالی از امید هستند و می‌دانند که دیگر مجالی برای زندگی وجود ندارد. کارکتر لی آینه‌‌ی تمام‌قد شخصیت‌های ناامید فیلم‌های جاده‌ای است. او از همان ابتدا حالش بد است و می‌داند چه سرنوشتی انتظارش را می‌کشد. لی این آخرالزمان را درک کرده است و انتظار رسیدن به هیچ مقصدی را ندارد. جنگ و خونریزی از لی آدمی تهی ساخته، شخصیتی که هر لحظه انتظار مرگ را می‌کشد. او می‌داند که آخر خط است و دیگر امیدی در این دیستوپیا وجود ندارد.

جنگ داخلی فارغ از عملکرد خود به‌عنوان یک فیلم آخرالزمانی در قالب زیرژانر جاده‌ای نیز از خود ایده‌هایی دارد

جوئل نیز همانند شخصیت‌ لی خصوصیات کارکترهای جاده‌ای را دارد. او هم شبیه شخصیت‌های فیلم‌های جاده‌ای سرگشته است. جوئل برخلاف لی ترجیح می‌دهد که خودش را به بیخیالی بزند. او به الکل و سیگار پناه آورده است و سعی دارد که از لحاظ روانی درگیر این دیستوپیا نشود. شخصیت سم نیز همانند این دو نفر است اما با این تفاوت که او هنوز به چیزهایی امیدوار است و می‌خواهد کار ناتمام خود را به‌عنوان یک عکاس به اتمام برساند. سم با نجات جان دوستانش این آخرالزمان را برای تماشاگر دلچسب می‌کند با اینکه جانش را از دست می‌دهد اما به مخاطب درگیر این دنیای فروریخته نشانی از امید و فداکاری را القا می‌کند.

دراین‌میان اما جسی با همه‌شان فرق دارد. او برای پیمودن سفر قهرمانی‌اش پا به این هرج‌ومرج آخرالزمانی می‌گذارد. جسی در ابتدا می‌ترسد، اشک می‌ریزد و نمی‌تواند دربرابر آن گور دسته‌جمعی تاب بیاورد. اما درنهایت پا جای پای لی قرار می‌دهد و شبیه او می‌شود. جسی حتی هنگام مرگ لی نیز از او عکس می‌گیرد. اما مشکلی که در شخصیت‌پردازی این کارکتر وجود دارد این است که مخاطب نمی‌تواند بفهمد که چه می‌شود که جسی تا به این حد تغییر می‌کند و هنگام مرگ قهرمان زندگی‌اش یک قطره اشک نیز نمی‌ریزد؛ و حاضر می‌شود از او عکاسی کند. سیر تغییر و تحول این کارکتر اگر پخته‌تر بود، مخاطب می‌توانست ارتباط بهتری را با پرده‌ی سوم فیلم برقرار کند.

بیشتر بخوانید  آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟ | از گرینبرگ تا زنان قرن بیستم

جسی در حال نگاه کردن در فیلم جنگ داخلی

اصولا کار کردن در قالب ژانر از لحاظ فرم کار سختی برای فیلمساز است. ممکن است فیلمنامه‌نویس با استفاده از قالب‌ها و قراردادهای از پیش تعیین شده بتواند داستانی مهیج و قابل‌اعتنا خلق کند اما کارگردان راه سختی برای ساخت یک فضاسازی باورپذیر پیش‌روی خود دارد. در فیلم‌های علمی‌تخیلی، فانتزی، آخرالزمانی، رئالیسم جادو، ماورایی، وحشت و در کل فیلم‌هایی که قصه‌شان در جهانی رئال و واقعی اتفاق نمی‌افتد، قبل از هر چیز فضاسازی حرف اول را می‌زند. در ابتدا کارگردان باید ملزومات آن جهان را فراهم کند و بعد از آن کارکترهایش را به حرکت درآورد. در فیلم جنگ داخلی این اتفاق نمی‌افتد و ما با مشکل عدم فضاسازی قابل قبولی مواجه هستیم.

فضاسازی‌ این فیلم در حدی نیست که بتواند به‌عنوان فرمی برای این قصه‌ی دیستوپیایی عمل کند

به جز جنگ بر سر آب، ماشین‌های رهاشده در اتوبان و اوپراتورهای مسلح پمپ‌بنزین ما هیچ المان قابل‌توجه‌ای مبنی بر اینکه آخرالزمانی در شرف وقوع است نخواهیم دید. درواقع فضاسازی‌ این فیلم در حدی نیست که بتواند به‌عنوان فرمی برای این قصه‌ی دیستوپیایی عمل کند. زیرژانر آخرالزمانی در همان نگاه اول و با استفاده از طراحی صحنه، پالت‌های رنگی، هرج‌ومرج‌ها و فضای رعب‌آور خود باید بتواند ذهن تماشاگر را در اختیار خود بگیرد اما در این فیلم مخاطب در هر پلانی باید به خود یادآور شود که در حال تماشای یک روایت دیستوپیایی است و همه چیز در این جهان به پایان رسیده است.

آمریکا علاقه‌ی زیادی نسبت به نشان دادن تهاجم به خاک خود را دارد. همان‌طور که در فیلم روز استقلال نیز دیدیم این کشور توسط نیروهای متخاصم محاصره شده است. القای ترس نسبت به از دست رفتن دموکراسی به مردم یکی از اهداف فیلم‌های دیستوپیایی است، جنگ داخلی نیز به این موضوع اشاره می‌کند که آخرالزمان جائی است که در آن دموکراسی نابود شده باشد. و در انتها Civil War ادای احترامی به عکاسان آژانس مگنوم است. این فیلم آن‌ها را قهرمانان واقعی مردم می‌داند. سربازان کشته می‌شدند و درد را تنها یک لحظه احساس می‌کردند اما لی عکاس جنگی بود که با خاطراتش هزاران بار درد می‌کشید. او قبل از اینکه توسط اصابت گلوله به بدنش از پای درآید، توسط دیدن هزاران گلوله‌ای که به سربازان و مردم عادی می‌خورد، از پای درآمده بود.

اخبار مرتبط